مادر شهید حمیدرضا اسدالهی گفت: نماز اول وقت حمید رضا هیچ وقت ترك نمی شد حتی در زمان شهادت وقتی كه خمپاره به شاهرگش می خورد در حال نماز به شهادت می رسد.
حاج حمیدرضا اسداللهی متولد 1363 بود، جوانی مومن و معتقد كه برای جنگ در جبهه حق علیه باطل راهی سوریه شد و آذرماه سال 94 در این كشور و در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید.
منیره سادات مصطفوی مادر شهید اسداللهی است كه دقایقی را مهمان رادیو مقاومت و برنامه «سلام سردار» بود. این مادر شهید با اشاره به بخش هایی از زندگی شهید اظهار كرد: در تربیت حمید رضا سعی كردم بسیار مواظب باشم به طوری كه در زمان شیردهی بدون وضو به او شیر ندادم. در دوران كودك و نوجوانی او را تشویق به حضور در مسجد و فرا گرفتن قران كردم.
وی ادامه داد: حمید رضا در دوره راهنمایی در پایگاه بسیج حلقه صالحین تشكیل داده بود. او تاجایی كه میتوانست به مردم و اطرافیانش خدمت می كرد، كلاس مهدویت داشت و خادم پژوهشی جمكران شده بود.
مادر شهید حمیدرضا اسدالهی با بیان اینكه عموی حمید رضا هم شهید شده، بیان كرد: حمیدرضا هم مانند عموی شهیدش برای دفاع از ناموس، وطن و امنیت كشورش رفت. او رفت تا از حرم حضرت زینب(س) و اسلام دفاع كند.
مصطفوی اضافه كرد: من تاسف میخورم كه چرا بعضی از جوانان ما وطن فروشی كردند و اجازه دادند شرایطی فراهم شود تا داعش به كشور ما حمله كند، مخصوصاً ماجرای شاه چراغ كه اتفاق افتاد من واقعا تاسف میخورد. ما یادمان هست سردار سلیمانی عنوان كردند «ما از یك خانواده هستیم، ما نباید اجازه بدهیم دشمن به كشور ما تجاوز و حمله كند، همه اینها دخترها و پسرهای ما هستند» من هم میگویم، دخترها و پسرهای ما نباید به دشمن اجازه حمله بدهند.
وی بیان كرد: حمیدرضا دو ویژگی خاص داشت اول اینكه همیشه دست بوس پدر و مادر بود و دوم اینكه نماز اول وقتش هیچ وقت ترك نمی شد، حتی در زمان شهادت وقتی كه خمپاره به شاهرگش می خورد، در حال نماز به شهادت می رسد.
*نگاهی به زندگی شهید اسداللهی:
درباره حمید می گویند كه قرائت و صوت بسیار عالی داشت. قرآن را تخصصی می خواند و ابتدا حفظ آن را آغاز كرد. دوره راهنمایی اش كه تمام شد، زلزله بم پیش آمد. او كه به هلال احمر رفته و جز نیروهای افتخاری بود، در دوران دبیرستان با توجه به تجربه هایی كه در امدادگری داشت، وقتی زلزله پیش آمد كار و درس رها كرد و گفت اولویت این است كه برویم و كاری كه از دستمان بر می آید انجام دهیم. 10 تا 15 روز را در آنجا بود و وقتی برگشت خانه وزن زیادی از دست داده بود. بعد دوران دبیرستان به دانشگاه رفت و با تجربه ای كه در امدادگری پیدا كرد بود وارد وزارت بهداشت و در آنجا استخدام شد. بعد از چند سال كه وزارت بهداشت بود، مدیر راهنمایی عمره و عتبات و سوریه شد. از دوران دبیرستان فعالیت های تقریبا بین المللی را شروع كرده بود.
حمیدرضا ازدواج كرده بود و دو فرزند داشت...
زبان عربی را مسلط شده بود. مخصوصا زبان تخصصی لبنان و سوری را خیلی راحت صحبت و به همین علت در سفرهای زیارتی خیلی راحت با زائران دیگر كشورها ارتباط برقرار می كرد. آنقدر محبوب بود كه بعد از شهادتش از كشورهای زیادی برای مراسم تشییع و تدفین و ختمش آمدند. از لبنان، معاون فرماندار كربلا، از نجف، پاكستان، افغانستان، یمن ، بحرین و حتی این اواخر با جوانان مسلمان اسپانیا هم ارتباط برقرار كرده بود .او یك نخبه بین الملل بود. كارهای فرهنگی بسیار زیادی را در عراق انجام داده بود. از جمله در بحث ترویج فرهنگ اربعین فعالیت بسیاری كرده بود. معاون فرماندا كربلا و نجف هم به همین علت در مراسم خاكسپاری اش شركت كردند.
یكی از كارهای شاخصی كه در بحث جهادی انجام داد این بود كه به روستاها سفر می كرد. می گفت " ما تهران نشستیم و از هیچ جا خبر نداریم. در روستاهای دور افتاده ایران افرادی مسن 60-70 ساله هستند كه طول عمرشان را زحمت كشیدند. محصولاتشان را در تهران استفاده می كنیم بدون توجه به اینكه این عزیزان چه زحماتی برای آنها كشیده اند و آرزوی یك سفر مشهد را دارند." لذا او در این چند سال تا قبل از شهادتش بیش از 5 هزار نفر را موفق شده بود از نقاط محروم كشور دور افتاده افراد مسن را ثبت نام و به مشهد ببرد.
حمیدرضا در روز شهادت امام حسن عسگری(ع) به شهادت رسید...
انتهای پیام/