فرزند شهید رضایی همرزم شهید سلیمانی خاطره جالبی را از این شهید بزرگوار برای رادیو مقاومت نقل كرد؛ ماجرای حضور سردار در بله برون فرزند شهید و هدیه ای خوش بو ...
به گزارش رادیو مقاومت، شهید حسین رضایی یكی از همرزمان شهید سلیمانی است كه در 14 بهمن 1394 در عملیات آزادسازی دو شهرك شیعه نشین در سوریه به شهادت رسید.
علی رضایی فرزند كوچك این شهید در گفت و گو با برنامه «ملك سلیمانی» خاطره ای عجیب از شهید سلیمانی تعریف كرد كه دعوت می كنیم این خاطره را مطالعه كنید:
بعد از شهادت پدرم همراه با بردارم و بقیه خانواده های شهدا اكران فیلم دعوت بودیم و در این مراسم شهید سلیمانی هم حضور داشتند. من در آن زمان 16 سالم بود، مدتی بود كه عطری خریده بودم كه می خواستم آن را در مراسمی به یك فرد خاص همچون شهید سلیمانی هدیه كنم و سرانجام وقتی ایشان را دیدم آن عطر را تقدیم ایشان كردم.
شهید سلیمانی با خانواده های شهدا صحبت كرده و مشكلاتشان را می پرسیدند، به ما كه رسیدند، من ایشان را به منزلمان دعوت كردم، در ادامه با خودم گفتم اگر ایشان می خواستند به منزل ما بیایید آدرس را می پرسیدند. در پایان مراسم شهید سلیمانی صدایم زدند و یك انگشتر را به من هدیه دادند، از ایشان قول گرفتم وقتی عطر را استفاده می كنند برای ما هم دعا كنند، ایشان هم گفتند «برای شهادتم دعا كن»، گفتم اگر دعا برای شهادت است كه انگشتر را نمی خواهم، بعد آدرس منزل را هم به ایشان دادم.
یك ماه تا سالگرد شهادت پدر فاصله بود، و ما سرگرم برنامه ریزی برای مراسم بله برون برادرم بودیم، یك روز صبح برادرم نامه ای نوشت و به مادرم داد و گفت، «هر كسی از همرزمان پدر به منزل آمدند نامه را به ایشان بدهید»، ساعت 8 صبح تماس گرفتند آماده باشید كه مهمون دارید، هنوز ذهنمان درگیر بود كه چه كسی قرار است به منزل ما بیاید كه دیدیم شهید سلیمانی با همان صلابت همیشگی پشت درب منزل ما حضور دارند.
باورم نمی شد ایشان درب منزل ما هستند، به طوری كه فراموش كردم خودم ایشان را دعوت كرده ام، وقتی به منزل ما آمدند در صحبت هایشان درباره پدرم صحبت كردند، مادرم نامه برادرم را به شهید سلیمانی تحویل داد. برادرم 3 شب بود خواب پدرم را دیده بود و شرح این خواب را در نامه نوشته بود، پدرم در خواب به او گفته بود «همرزم من به منزل مان می آید و تو نامه را به ایشان بده»، برادرم نمی دانست كه شهید سلیمانی دریافت كننده این نامه بود و به عنوان همرزم پدرم ایشان را برای مراسم بله برون خود دعوت كرد.
با خود گفتیم شهید سلیمانی حتما برنامه هایش را كنسل كرده تا فقط رای یك سركشی فوری و كوتاه به منزل ما بیاید و حتما نمی تواند در مراسم بله برون حضور یابد، اما وقتی به منزل خانواده عروس رفتیم، بعد از نیم ساعت زنگ خانواده عروس به صدا درآمد، برادرم رفت به سمت درب منزل و دید كه شهید سلیمانی هم به این مراسم آمده اند.
پایان پیام/