صدای جمهوری اسلامی ایران

همسر شهید سعد می‌گوید: به حاج قاسم گفتم ای كاش می‌گذاشتید پیكر علی تهران می‌ماند. گفت: چرا؟ می‌خواستی هر شب بروی بالای مزارش غرغر كنی؟

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، «كلثوم ناصر» همسر شهید مدافع حرم «علی سعد» خاطره فراموش نشدنی دیدارش با سردار حاج قاسم سلیمانی را اینگونه روایت می‌كند:

«پنجشنبه 2 آبان 98 از ساعت 9 منتظر بودم. حدود ساعت یازده و نیم حاجی همراه شهید پورجعفری آمدند خانه ما. فكر كردم ناهار می‌مانند. برای همین كمی قورمه سبزی درست كرده بودم، میوه، شیرینی، چای، دمنوش و همه چیز آماده كرده بودم.

تا چشمم به حاج قاسم افتاد، شروع كردم گریه كردن. گفتم: «حاجی این چه كاری بود؟ شما 4 سال به من گفتی علی اسیر است، برمی‌گردد. این دیگر چه اسارتی بود؟» گفت: «دخترم! مگر علی اسیر نبود؟» گفتم: «اما شما به من گفتی او زنده است.» گفت: «مگر غیر از این است كه شهدا زنده هستند؟ این آیه قرآن است، من از خودم نمی‌گویم.»
من با جیغ و گریه حرف می‌زدم. گفتم: «حاجی! من با سه تا بچه چه كار كنم؟» حاج قاسم گفت: «وقتی شهید در خانه نباشد، خلیفه خانه خداست. تو خدا را داری.» حرف‌هایش به جانم می‌نشست، اما باید حرف‌های دلم را كه كوهی از آتش بود، بیرون می‌ریختم تا صحبت‌های مردی چون او آرامش را به من برگرداند.

حاجی گفت: «در ضمن، من اول پدر تو هستم بعد پدر تمام بچه‌های شهدا.» گفتم: «حاجی من نمی‌توانم تنهایی بچه‌‌ها را بزرگ كنم.» گفت: «من كمكت می‌كنم، خدا هم هست، دعای علی هم هست.»

بعد بابا صدایش كردم و گفتم: می‌شود امروز ناهار با ما بمانید؟ گفت: خیلی دوست دارم، اما كار دارم و باید بروم. خواهش كردم و گفتم: «من ناهار درست كردم. الان كه بچه‌ها شما را دیدند انگار بابایشان را دیده‌اند.» حاجی خندید و گفت: «حالا پاشو برویم ببینم چه درست كردی كه من ناهار بمانم؟» همراهم آمد آشپزخانه. در قابلمه را برداشت و گفت: «نه! معلومه كه آشپز خوبی هم هستی. قورمه سبزی جا افتاده، اما برنج دم نكشیده.» گفتم: «تا شما چای بخورید من برنج را دم می‌كنم.»

آقای پورجعفری گفت: «خانم سعد! حاجی را در معذوریت قرار ندهید. غذا خوردن برای او ممنوع است.» فكر كردم به خاطر مسایل امنیتی می‌گوید. خندیدم و گفتم: «آقای پورجعفری! خانه شهید غذا خوردن مگر چه اشكالی دارد؟ من حاضرم جان خودم و بچه‌هایم را فدا كنم برای حاج قاسم.»

گفتم: «حاج قاسم! ای كاش می‌گذاشتید پیكر علی تهران می‌ماند.» گفت: «چرا؟ می‌خواستی هر شب بروی بالای مزارش غرغر كنی؟» بعد با خنده صدا كرد: «حسین حسین، شماره خودت را هم به خانم سعد بده و هر وقت زنگ زد جواب بده كه غرغرهایش را بكند و دست از سر شهید بردارد.»

یكی ـ دو شب قبل از شهادت حاج قاسم استرسی كه قبل از شهادت علی پیدا كردم، همان استرس را برای شهادت حاج قاسم پیدا كردم. زنگ زدم به آقای پورجعفری گفتم: «می‌شود تلفن را به حاج قاسم بدهید؟» گفت: «حاجی دستش بند است.» گفتم: تو را به خدا چند دقیقه فقط كار دارم. شهید پورجعفری حاجی را صدا كرد و گفت: «نمی‌دانم چرا خانم سعد دارد گریه می‌كند.» حاجی تلفن را گرفت و گفت: «دختر غرغروی من! دوباره چی شده؟» گفتم: «حاجی كجا هستید؟ من دوباره بی‌قرار هستم. نكند جایی بروید. احساس می‌كنم همان اتفاقی كه برای علی افتاد، ممكن است برایتان بیفتد. همان حس بد را از دیشب تا حالا نسبت به شما پیدا كردم.» گفت: «یعنی می‌خواهم شهید شوم؟» گفتم: «خدا نكند، دشمنت بمیرد.» گفت: «دارم كارهایم را جمع و جور می‌كنم. اینقدر هم غرغر نكن سر من. خیالت راحت من دارم می‌روم جایی، برمی‌گردم بعد می‌آیم همان قولی كه دادم، ناهار می‌آیم خانه شما.»

13 دی وقتی شنیدم حاج قاسم شهید شده، دنیا دوباره روی سرم خراب شد. دوباره علی شهید شده بود. این بار نه تنها غم از دست دادن علی را داشتم، احساس می‌كردم پدرم را هم از دست داده‌ام.

پایان پیام/

مرتبط با این خبر

  • روایت علی لاریجانی از نمایشی منقلب‌كننده / حاج‌قاسم از چه چیز خسته بود؟

  • تبیین تمام عیار فرهنگ دفاع مقدس با كوتاهی مواجه بوده است

  • «شهید غوابش» مدافع حرمی كه از مسجد رشد كرد/بابا عاقبت به خیر شد

  • اقدام پارلمان اروپا علیه سپاه بدعتی در قواعد بین الملل است

  • رشد شعر آئینی و شعر دفاع مقدس چشم‌گیر بوده است

  • استاندار كردستان: گرامیداشت شهدا مانع تحریف دشمنان از وقایع دفاع مقدس می‌شود

  • ترویج فرهنگ ایثار و شهادت هدف همایش «بانوی مهر»/ حضور بانوانی از آمریكا و كانادا در این همایش

  • سردار نقدی: استمرار راه شهید سلیمانی با تأمین نیازهای مردم/ «اصناف» قهرمانان جنگ اقتصادی هستند

  • سرلشكر سلامی: لشكری كه شهید دقایقی ساخت پایه گذار حشدالشعبی در عراق شد

  • رهبرانقلاب: در كشور به اتحاد كلمه و همدلی نیاز داریم