اینكه چهل سال پس از انقلاب اسلامی، نسل حاضر، انقلاب و امام خمینی (ره) را نه پدیدهای جهانی و تاریخی كه پدیدهای سیاسی و مقطعی میداند، به علت روایت نشدن حاشیه هاست. جالب اینكه در همین افغانستان، پیش از انقلاب، به جرم داشتن عكس امام، خانه و كاشانه صاحب عكس را آتش زدهاند یا برخی دوستداران امام خمینی در غم فراقش جان دادهاند و هزاران ماجرای دیگر كه در بزرگترین تشییع جنازه تاریخ رخ داد و از آن ماجراها هرگز چیزی در تاریخ ثبت نشد تا روزی به تصویر درآید.
ماجرای ارادت قلبی مردم به امام در روزهای پس از ارتحال ایشان قطعاً تصویر دیگری از امام و انقلاب را به نمایش میگذارد و واقعیت جامعه و امت را از دام سیاسی شدن یا نخبگانی بودن نجات میدهد. تیپ شدن، نتیجه محتوم بی توجهی به حاشیه هاست. جزئیات كه گفته نشود، برجستگیها و تمایزها از بین میروند. شخصیتها تیپ میشوند و در نهایت، تاریخ انقلاب و جنگ و مقاومت «مردمی» ایران در این چهل ساله را از پشتوانه مردم تهی میكند.
با حذف مردم از فرهنگ و هویت و تاریخ جامعه انقلاب به طبقه سیاسی منحصر میشود و رنگین كمان هویتی انقلاب به نقوش سیاه و سفید تبدیل میشوند. روایت مردم و حركتهای مردمی، یگانه راه نجات این رنگین كمان است. شاید از این روست كه امام خمینی در تاریخ نگاری انقلاب تاكید میكردند: «باید پایههای تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابر قدرتها باشد.»
رنگین كمان هویت انقلاب اسلامی در آخرین سالهای دهه نود، كهكشانی پر رنگ و نور كم داشت و آن تشییع باشكوه و پرجمعیت پیكر سردار سلیمانی در چند شهر ایران و عراق بود. درباره شخص حاج قاسم و ابومهدی و یاران شهیدشان گفتهاند و از این پس هم بسیار خواهند گفت؛ اما حاشیههایی در متن شهادت سردار و یارانش وجود دارد كه مانند حاشیههای تاریخ اسلام، دفاع مقدس، پیاده روی اربعین و غیره خواندنی و پر ثمر و هویت بخش اند؛ روایتهایی كه هریك، ذره نوری در كهكشان راه سلیمانی اند و قطعاً میتوانند در بسترهای هنری و اندیشه و رسانه، محصولات و آثار تازه ای خلق كنند.
ماجرای تشییع باشكوه و بی نظیر شهید سردار سلیمانی زمانی اهمیت دوچندان مییابد كه این پدیده رهیافتی برای تحلیلهای جامعه شناختی و مردم شناختی در دهه چهارم انقلاب باشد. با این وصف، تأثیر بر علوم انسانی در ایران و شكستن تحلیلهای پوسیده غرب زده از جامعه ایرانی یكی از مهمترین دستاوردهای روایت عزاداری حاج قاسم است. این موضوع زمانی مهمتر میشود كه بدانیم جریان اندیشهای در ایران در برابر پدیدههای بسیار كوچكتر و بی رمق تر، واكنشهای متعدد نظری میدهند؛ اما درباره پدیده شگفت انگیز تشییع حاج قاسم سكوت میكنند.