كتاب «ارتداد» رمانی شگفتآور به قلم وحید یامین پور است كه در ژانر تاریخ متناوب نوشته شده و شما را به 22 بهمن سال 1359 میبرد؛ روزی كه انقلاب به جای پیروزی با شكست مواجه میشود!
در بخشی از كتاب «ارتداد» میخوانیم:
شعار، فقط شعار نبود. آنها كه شعار میدادند گویا رفتن امام را مرگ خود میدانستند؛ چنان كه گویی امروز آخرین فرصت برای نگه داشتن تمام چیزهایی است كه در سالهای مبارزه به دست آمده بود. همۀ آنها كه اینجا هستند مثل من اخباری مبهم از یك حادثۀ تكاندهندۀ باورنكردنی شنیدهاند. نهضت نباید اینگونه به پایان برسد؛ شكست در متن پیروزی، فروافتادن از قلهای كه بهدشواری فتح شده بود، فروریختن برجی كه آجربهآجر چیده شده بود، و شوك كه گروهی را به افسردگی و گروهی را به جنون كشانده بود.
چنارها جانپناه من و بسیاری دیگر شدهاند. مردی میانسال دستهایش را به خون آغشته كرده و بالا گرفته و با سرِ افراشته به سمت گاردیها میرود و شعار میدهد: «یا مرگ یا خمینی»
چند قدم جلوتر تكانی میخورد و موجی از خون تازه و گرم به طرف من پاشیده میشود. مرد با صورت به زمین میافتد و به خود میپیچد. جویباری از خون سرخ تازهاش به نهر خون كنار خیابان میپیوندد.
گلولهها، زوزهكشان و داغ، فضا را میدرند و صدایی را خفه میكنند. دو سرباز دستها را بالا میگیرند و شتابان به سمت مردم میدوند. به دستور افسر میدان از پشت آنها را به رگبار میبندند. یكی از آنها با سرِ متلاشی روی زمین میافتد. دیگری كشانكشان به كوچهای پناه میبرد. مرد جوانی سینهخیز زنی را با چادر مشكی میپوشاند و روی زمین به كنج خیابان میكشاند. صحنه بهمراتب از كشتار هفده شهریور خونینتر است. مزدورهای آدمكُشی كه پیش از این كسی را در هیبت آنها ندیدهام به مجروحها تیر خلاص میزنند. گویی لشكری از شیاطین خیابانهای تهران را تصرف كردهاند.