كتاب پایی كه جا ماند، یادداشتهای روزانه سید ناصر حسینی پور از زندانهای مخفی عراق است. سید ناصر حسینی پور این كتاب را به گروهبان عراقی، ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه 16 تكریت، كه در زمان اسارت، او را بسیار شكنجه و آزار داده، تقدیم كرده است.
سید ناصر چهارده ساله است كه به جبهه میرود و شانزده ساله است كه در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقیها درمی آید؛ درحالی كه دیدهبان است و در واحد اطلاعات فعالیت میكند. وقتی اسیر میشود یك پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. با این حال تصمیم میگیرد در دوره بعد از اسارت باز هم دیدهبان اتفاقات و حوادث باشد، اما این بار بدون دوربین و دكل. او دیدهها و شنیدههایش را، در كاغذهای كوچكی كه از حاشیه روزنامهها و كتابهای ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع آوری كرده است، با رمز مینویسد و در لوله عصایش جاسازی میكند.
در بخشی از كتاب پایی كه جا ماند میخوانیم:
امروز بعدازظهر دمای هوا نسبت به روزهای قبل چند درجه كمتر بود. هر چند برای ریختن آتش تهیه از غروب تا موقع طلوع خورشید مشكلی نبود؛ برای دشمن مشكل در روز و گرمای بالای 45 درجه بود. دشمن با شلیك گلولههای دودزا و فسفری برای ثبت تیر، جادهٔ خندق و جادههای عقبه و پشتیبانی ما از جمله جادههای سیدالشهدا، بدر قمربنیهاشم، صاحب الزمان، شهید همت و جادهٔ جدیدالاحداث شفیعزاده معروف به توپخانه را گراگیری كرد. در اینجور مواقع دشمن جادهها، سنگرهای فرماندهی، محل تجمع نیروها، آتشبارهای ادوات و توپخانه را با گلولههای دودزا نشانهگیری میكرد، دیدهبانهای عراقی محل اصابت گلولهها را رصد كرده و برای پاتك ثبت تیر میكردند. آنطور كه بچههای اطلاعات قرارگاه میگفتند، عراقیها روبهروی جزیرهٔ مجنون فقط 130 كاتیوشا در خط دومشان مستقر كرده بودند.