اسماعیل فصیح در كتاب صوتی «زمستان 62» داستان مردی را به تصویر میكشد كه در میانه جنگ ایران و عراق به خوزستان سفر میكند تا فرزند مفقود كارگرش را بیابد. او در این مسیر با چند شخص دیگر همراه میشود و مقاومت مردم جنوب را لمس میكند.
درباره كتاب صوتی زمستان 62:
یكی از بهترین رمانهای ایرانی كه از زاویهای جدید به جنگ ایران و عراق پرداخته و بسیاری از طرفداران و منتقدان اسماعیل فصیح آن را بهترین اثر این نویسنده میدانند، كتاب زمستان 62 است. اثری ماندگار كه به خوبی توانسته مقاومت ملت ایران در برابر تجاوز دشمنان را نشان دهد و به انتقاد از جنگ و آسیبهای آن نیز بپردازد.
در بخشی از كتاب صوتی زمستان 62 میشنویم:
مرگ مادر لاله در شب سرد و متشنج 22 بهمن اتفاق مىافتد و تشییع جنازه و خاكسپارى روز 22 بهمن انجام مىگیرد و چون روز تعطیلى است من هم همراه مریم مىروم و به منصور فرجام هم تلفن مىكنم و مىآید. شنیدهام بعضى موارد بیماران اوائل سرطان لنف را مىتوانند با دارو و رژیم غذایى تا چند سال نگه دارند. مرگ خانم افسر جهانشاهى، دختر آقاى شایان، صنعتگر و كارخانهدار میلیاردر اهواز در اثر نبودن دارو و نبودن پول براى درمان مؤثرتر صورت گرفت.
به هر حال آن روز، تشییع جنازه این خانم تنها مانده از بیمارستان، بردن به غسالخانه، نماز میت، مراسم خاكسپارى، شیونها و توى سر و سینه كوبیدن زنها، و مخلفات، مىتوانست برگردان هرروزه هر یك از صحنههاى روزمره این ایام باشد. در این سالها آنقدر در قبرستانها شاهد كفن و دفن مرده و شهید بودهام و آنقدر شیونها و مشت توى سر و سینهزدنها و زبان گرفتنها دیده و شنیدهام كه دیگر تعجب نكنم... اما گریهها و مشت مشت خاك قبر را توى فرق خود ریختنها و سوز و گدازهاى لاله جوان درد دیگرى دارد. مریم و بدرى خانم جزایرى و ننه بوشهرى سهتایى نمىتوانند جلوى او را بگیرند. خاك توى فرق خودش و سر زندگى خودش مىریزد. من او را نگاه مىكنم. منصور فرجام را هم نگاه مىكنم.