در بخشی از كتاب دختری كنار شط میخوانیم:
ارتباطات مهدی با انقلابیون شهر روز به روز بیشتر و بیشتر می شد و او هر روز اعلامیه های جدید از حضرت امام خمینی كه در عراق تبعید بود را به خانه می آورد.
مهدی چیزهای زیادی در باره حضرت امام به مریم گفته بود.
مهدی هر بار اعلامیه ها را به مریم می داد و از او می خواست كه او آن ها را به خانم جوشی كه از خواهران انقلابی آبادان بود برساند.
مریم آموخته بود كه این كار را باید با كمال احتیاط انجام دهد و اگر نیروهای اطلاعاتی رژیم (ساواك) متوجه حركت او شوند، علاوه بر خود، مهدی، خانم جوشی و دیگر انقلابیون دستگیر می شوند.
با ورود مریم به شبكه پخش اعلامیه از عراق تا شهرها و كوچه ها و حتی روستاهای كشور، مریم نیز عملا وارد فعالیت های انقلابی شده بود و این چیزی بود كه مهدی تعمداً به آن دست زده بود. مهدی با شناخت كاملی كه از روحیات، جسارت و توانمندی های مریم داشت، تصمیم گرفته بود كه او را نیز وارد فعالیت های انقلابی نماید.
مریم مهدی را یك انقلابی به تمام معنا می دانست. نه اینكه چون او برادرش بود بخواهد بزرگنمایی كند، اما هر چه در احوال یك انقلابی سیر می كرد و مطالعه می نمود به این مسئله بیشتر واقف می شد.
مهدی هم با سواد و نجیب بود و هم شجاع و معتقد. او عمیقاً خود را متخلق به همان اخلاق و رفتار و اندیشه ای نمود كه مهدی دارایش بود.