داوود امیریان در كتاب «مرد»، روایتی داستانگونه از زندگی حاج احمد متوسلیان ارائه میدهد و شما را با زوایای پنهان زندگی وی آشنا میسازد. این كتاب جذاب و خواندنی، سرنوشت غریب یكی از مهمترین فرماندهان جنگ تحمیلی را در اختیارتان قرار میدهد.
دربارهی كتاب مرد:
داوود امیریان نویسندهی نام آشنای حوزهی انقلاب و دفاع مقدس، این بار به سراغ زندگی حاج احمد متوسلیان رفته و بر اساس روایات و مستندات بسیاری كه در اختیار داشته است شما را با سرگذشت این شخصیت بزرگ و تأثیرگذار آشنا میكند. رمان مرد سه بخش دارد؛ بخش نخست به ایام حضور وی در مریوان میپردازد، بخش دوم اتفاقات مربوط به لشكر 27 محمد رسول الله (ص) را شرح میدهد كه حاج احمد فرماندهی آن بود و در پایان نیز امیریان دوران اسارت حاج احمد را به صورت كوتاه روایت میكند و اطلاعات سودمندی ارائه میدهد.
در بخشی از كتاب مرد میخوانیم:
از صبح روز بعد، رضا شاهد جنبوجوش غریبی در بیمارستان بود. نقاشها روی دیوارها بتونهگیری میكردند و خراشها و سوراخها را پر میكردند تا كارشان را شروع كنند. چند بسیجی سرگرم تعمیر لولهكشی بیمارستان بودند. پرستاران جدید روتختیها و لباس بیماران را عوض میكردند، بر زمین تی میكشیدند، پنجرهها را دستمال میكشیدند. رضا، اعظم را دید كه پروندهها را تنظیم میكند و پرستاران را برای انجام كارهای مختلف به این طرف و آن طرف میفرستد.
بعدازظهر، احمد به همراه جوانی كه ریشی نرم و بور داشت آمد و به اعظم گفت: «آمدم به همراه علی آقا برق اینجا را تعمیر كنم. مجبوریم برق را قطع كنیم.»
اعظم با لبخندی كه مایهای از تعجب داشت گفت: «جالبه. نمیدانستم كه شما با برق هم سر و كار دارید.»
احمد رو به علی گفت: «ناهیدی، برو فیوز كنتور رو بزن.»
رضا از گوشه چشم به اعظم نگاه كرد. اعظم كه معلوم بود از بیاعتنایی احمد به سؤالش ناراحت شده، گره به ابرو انداخت و گفت: «یك ساعت دیگه عمل داریم. زود تمامش كنید.» و رفت. ناهیدی رو به رضا گفت: «این بنده خدا كیه؟ انگاری داره به زیردستاش دستور میده.»
احمد گفت: «سرت به كار خودت باشه.»