صدای جمهوری اسلامی ایران

كتاب «پسر من قاتل است؟» مجموعه‌ای متشكل از بیست و پنج داستان كوتاه، به قلم علی براتی گجوان است. داستان‌های این مجموعه، جملگی روایاتی خواندنی با موضوع دفاع مقدس‌اند.

درباره كتاب پسر من قاتل است؟

جنگ در هر كجای جهان كه باشد، پدیده‌ای شوم و خانمان‌سوز است. در آتش جنگ، انسانیت و مهر و شفقت، نخستین چیزهایی‌اند كه می‌سوزند و به خاكستر بدل می‌شوند. جنگ، برخلاف تصویر آرمانی‌شده‌ای كه بعضاً در آثار ادبی و سینمایی ارائه شده، شرّ مطلقی است كه ویرانی و تباهی حاصل از آن، چه بسا هرگز قابل جبران و قابل مرمت نباشد. نیچه به تأسی از هراكلیتوس، فیلسوف بزرگ یونان باستان، می‌گوید «جنگ پدر همه چیز است.» اما شاید بهتر آن بود كه می‌گفت «جنگ پدر همه‌ی چیزهای ذاتاً شر است.» باری، همین جنگ كه هر چه در مذمت آن بگوییم كافی نیست، بهانه‌ و بستری بوده كه بسیاری از درخشان‌ترین آثار ادبی و هنری جهان در نتیجه‌ی آن پا به عرصه‌ی وجود گذاشته‌اند.





در بخشی از كتاب پسر من قاتل است؟ می‌خوانیم:

ملحفه سفید را تا زیر گردنم پایین كشیده‌اند. همسرم كنار تخت ایستاده و مرا نگاه می‌كند. چشم‌هایم را كاملاً باز می‌كنم. می‌خواهد لبخند بزند، اما اشك‌هایش روی گونه‌های سفیدش می‌ریزد و از من رو برمی‌گرداند. سینه‌ام آتش گرفته. او هو، اوهو، او هو.

سرم را بر می‌گردانم به طرف پنجره. خورشید می‌رود كه درپس ساختمان‌های سیاه شهر خودش را پنهان كند. مایعی گرم و لزج دهانم را پر می‌كند. اوهو، اوهو، اوهو. تف می‌كنم و ملحفه سفید رویم به سرخی می‌زند و لكه‌های قرمز خون به اطراف می‌پاشد. داد می‌زنم: هادی!

و تكه‌های سرش به صورتم می‌پاشد. چرخی می‌زند و روی زمین می‌افتد و بدنش شروع می‌كند به لرزیدن. نوری شدید همه جا را می‌گیرد و بوی تندی می‌ریزد توی حلقم. صداها نامفهوم،... «شیمیایی زدن»! و صدای قدم‌هایی كه به من نزدیك می‌شود. زمین می‌لرزد. به خودم تكانی می‌دهم. مایع گرم و لزج توی دهانم را تف می‌كنم.

می‌گویم: خوشگل شدم؟!

گوشش را به لبانم نزدیك می‌كند. دوباره می‌گویم: خوشگل شدم؟!

دستی بر سر بی مویم می‌كشد و لبش را به دندان می‌گیرد و می‌خندد. نفس می‌كشم. نفس، نفس! سوزی در بازویم؛ پرستار چیزی تزریق می‌كند و پلك‌هایم سنگین می‌شود.

از زمین بلندم می‌كنند و روی چیز سختی می‌گذارند. صدای قدم‌هایشان تند و تندتر می‌شود. صدای سوت خمپاره: «بومب».

با هر تكان دل‌پیچه‌ام بیشتر می‌شود و می‌خواهم بالا بیاورم كه می‌آورم و از روی برانكار روی زمین می‌افتم و همان مایع گرم از دهانم بیرون می‌زند و درد می‌دود به قفسه سینه‌ام. نفس، نفس می‌كشم.

مرتبط با این خبر

  • معرفی كتاب حوض خون

  • معرفی كتاب «پشت صحنه سیاسی جنگ 33 روزه»

  • معرفی كتاب كتاب خاتون و قوماندان

  • معرفی كتاب فاتح قدس

  • عقل سرخ

  • داغ دلربا: روایتی از تشییع پیكر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران

  • «خط مقدم» با روایتی متفاوت از پدر موشكی ایران

  • معرفی كتاب «بادیگارد»

  • معرفی كتاب «در مكتب مصطفی»

  • معرفی كتاب «آواز بلند»