محبوبه معظمی در كتاب «سه راه عشق»، زندگینامه شهید غلامرضا حنانی را با استفاده از خاطرات مادر والامقام، خواهران بزرگوار و همرزمان او به تصویر كشیده است.
درباره كتاب سه راه عشق:
محبوبه معظمی در كتاب سه راه عشق، زندگینامه شهید غلامرضا حنانی را با استفاده از خاطرات مادر والامقام، خواهران بزرگوار و همرزمان او به تصویر كشیده است.
آن شب، باز هم حال و هوای جبهه و جنگ به سرم زد. این بار مهمان خانۀ شهید حنانی بودم. در آپارتمان كه باز شد، عطری غریب در فضا پیچید. احساس كردم غلامرضا با چهرهای بهشتی، از دل قاب عكس به من لبخند میزند. در لحظۀ اول، مادری هجران كشیده را دیدم كه به علت بیماری، توان تكلم نداشت و كلمات را با زحمت و فاصله ادا میكرد. در همان حال با چنان شوقی از تنها پسرش میگفت كه بهجتی عمیق در زلالی چشمانش موج میزد.
در بخشی از كتاب سه راه عشق میخوانیم:
حاصل ازدواج غلامرضا و عمه تاجی، پسری بور و زیبا بود كه اسمش رو به عشق حضرت عباس(ع) ابوالفضل گذاشتن. ابوالفضل از همون بچگی به نژاد روسیش رفته بود. خواهر و برادرهای ناتنیاش خیلی باهاش فاصلۀ سنی داشتن. بعدها خواهرزادههای هم قد و قوارهاش، دایی خوشگله صداش میكردن. مادرجون میگه، عمه تاجی صبح تا غروب، میترسید كه كسی پسرش رو بدزده و اشتباهی به روسیه ببره. نمیدونم كی از این ماجرا ترسونده بودش!؟ همیشه قایمش میكرده، مبادا اتفاقی براش بیفته.
پدرم، نورالله، عاشق اینخواهرزادهاش بود، نه كه خودش اولاد پسر نداشت، ابوالفضل رو به اندازۀ جونش میخواست و اون رو بهجای پسر نداشتهاش گرفته بود. زمانی كه من به دنیا میام ناف بریدۀ ابوالفضلم میكنه. حرف و حدیث ازدواج من و پدرت با تولد من شروع شده!!!
- با تولد شما؟ چه جالب!!
من و ابوالفضل همیشه همدیگه رو میدیدیم. میدونستیم یه جورایی به اسم هم هستیم؛ برخلاف داستانها كه نشون میدن دختر و پسرهایی كه نافبریده هم یا به اسم هم هستن هیچوقت از هم خوششون نمیاد و همیشه عاشق یه نفر دیگه میشن؛ من و ابوالفضل خیلی از هم خوشمون میومد و هرچی بزرگتر میشدیم برای هم خواستنیتر میشدیم. قد و بالای پسرعمه رو كه میدیدم دلم زیرورو میشد، دوست داشتم همه جا حرف و اسم و حال و هوای ابوالفضل باشه. از طرف دیگه اون هم من رو خیلی دوست داشت.