كتاب «داداش ابراهیم» كتابی با روایتها و داستانهای كوتاه در وصف زندگی شهید ابراهیم هادی است. این شهید بزرگوار یكی از شهیدان 8 سال دفاع مقدس است كه اسطوره اخلاق و ایمان بود.
درباره كتاب داداش ابراهبم:
در كتاب پیشرو، 22 داستان با روایتهای گوناگون بیان میشود تا نگاهی جامع و به یادماندنی را، از شهید ابراهیم هادی، در خاطر نوجوانان سرزمینمان ثبت كند.
قهرمان كتاب ما، اول اردیبهشت سال 1336 در تهران به دنیا آمد و در 22 بهمن سال 1361 در كانال كمیل به شهادت رسید. او به شدت از بیكاری متنفر بود و همیشه خودش را به كاری سرگرم می كرد. یا درس می خواند یا ورزش می كرد یا مشغول كار و عبادت بود. به اندازه ی نیاز هم استراحت و تفریح داشت.
در بخشی از كتاب داداش ابراهیم می خوانیم:
ابراهیم و دوستانش نشسته بودند و مرد جوان از خاطراتش با ابراهیم میگفت. وسط تعریف ها خواست تا نحوه ی آشنایی اش با ابراهیم را بگوید. همین كه گفت: «آشنایی ما برمی گردد به مسابقات نیمه نهایی كشتی باشگاه ها در وزن 74 كیلوگرم …» ابراهیم پرید وسط حرفش و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد.
چند بار مرد جوان خواست تا آن داستان را بگوید، اما ابراهیم اجازه نداد. روز بعد یكی از دوستان ابراهیم، آن جوان را دید و از او خواست جریان آشنایی اش با ابراهیم را برایش بگوید.
جوان نفس عمیقی كشید و گفت: «آن سال در مسابقه ی نیمه نهایی حریف ابراهیم شدم.» پای من در مسابقه های قبلی آسیب دیده بود و نمی توانستم خوب كشتی بگیرم. بعد از رفتن روی تشك به ابراهیم گفتم: «رفیق ، پای من آسیب دیده، لطفا هوایم را داشته باش.»
او هم لبخندی زد و گفت: «چشم داداش، حتما.» مسابقه شروع شد. با اینكه می دانستم تخصص او در اجرای فن روی پاست، اما اصلا به پای من نزدیك نشد. از اینها گذشته جدی هم مبارزه نكرد، اما من با نامردی او را روی تشك خاك كردم.