كتاب «فرمانده نجیب» نگاهی به نقش شهید مهدی باكری در امنیت استان آذربایجان غربی به قلم مجید مظهر صفاری، الگویی تاریخی و معاصر، از رشادت و جانفشانیهای مهدی باكری است كه در مسیر مبارزه با نفس، تا حد اولیاء الهی پیش رفت.
درباره كتاب فرمانده نجیب:
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 1357، دولت نوپای جمهوری اسلامی در نظر دشمنان كاملاً آسیبپذیر به نظر آمد. در حدی كه بنا به تصور نظریهپردازان آنها میشد با یك كودتا یا توطئه، خیلی سریع آن را تضعیف كرده و به سقوط كشاند. به همین دلیل، درست زمانی كه سازمانهای دولتی مشغول اعاده حاكمیت خود و استقرار نهادها برای سر و سامان دادن به امورات كشور بودند، گروههای ضدانقلاب در مناطق مرزی استان آذربایجان غربی اقدامات نظامی خود را جهت جلوگیری از تثبیت نظام اسلامی آغاز نمودند.
در بخشی از كتاب فرمانده نجیب میخوانیم:
سردار دكتر محسن رضایی در مورد شجاعت شهید مهدی باكری اظهار داشتند: «من شك ندارم كه شجاعت ایشان از بسیاری از قهرمانان تاریخ بالاتر بود... هیچگاه مهدی باكری در نبرد با دشمن كم نمیآورد، همیشه با یك ابتكار تاكتیكی از مشكل و مانع رد میشد.» در یك جمله بگویم كه «مهدی روح من است و این از كالبد من جدا نمیشود. من با مهدی زندگی میكنم.»
شجاعت آقا مهدی، شناسایی مستقیم توسط خودشان، كسب اطلاعات كافی از دشمن، از زمانیكه در منطقه عملیاتی ارومیه، سرو و اشنویه بودند شروع شده بود و تا عملیاتهای جنوب ادامه داشت. در این مورد نظرات دكتر علایی شنیدنی است: «یكی از كسانیكه در برابر دشمن خوب فكر میكرد آقامهدی بود.
فكرش هم مبتنی بر اطلاعات و دادههای درست بود. مثلاً قبل از عملیات خیبر خودش با قایق تا نزدیك سیلبند كنار جادهی عماره بصره رفت و دید. این را خودش به من گفت. قبل از عملیات خیبر از داخل هور رفت، دید. بنابراین وقتی در یك صحنهایی میخواست بیاید و نظر عملیاتی بدهد. میآمد اطلاعات مربوط به دشمن را خوب دریافت میكرد، توانمندیهای خودش را كه چگونه اینها را علیه دشمن بهكار بگیرد كه موفق باشد، فكر میكرد و تدبیر به خرج میداد و راهكار پیدا میكرد.
روی راهكارها هم با دوستانش در لشكر مشورت میكرد و وقتی به جلسه میآمد خیلی ساكت و آرام بود. خیلی حرف نمیزد ولی یك نكتهایی كه میگفت یا یك نظری كه میداد، حكیمانه بود. بقیه به آن نظر توجه میكردند. به همین خاطر من خودم از فرمانده كل سپاه در آن زمان و بعدها، بارها شنیدم كه وقتی جلسات تشكیل میشد، نظر میدادند، منتظر بودم كه ببینم آقا مهدی چه میگوید. برای من نظر او مهم بود.»