صدای جمهوری اسلامی ایران

عباس اسفندیاری در «كتاب داش تیمور» (از جوادیه تا خط مقدم) روایتگر زندگی مردی به نام تیمور است. شخصی كه مدتی از عمر خود را در زندان گذرانده، اما اكنون بعد از آزاد شدن سر از جایی در می‌آورد كه با شرایط زندگی‌اش كاملاً متفاوت است.

درباره كتاب داش تیمور:

عباس اسفندیاری در كتاب داش تیمور (از جوادیه تا خط مقدم) روایتگر زندگی مردی به نام تیمور است. شخصی كه مدتی از عمر خود را در زندان گذرانده، اما اكنون بعد از آزاد شدن سر از جایی در می‌آورد كه با شرایط زندگی‌اش كاملاً متفاوت است.
این رمان با بیانی ساده و روان شما را با خود به دورانی می‌برد كه مردم زندگی خارج از شرایط عادی داشتند.




در بخشی از كتاب داش تیمور (از جوادیه تا خط مقدم) می‌خوانیم:

وقتی نگهبان درب خروجی زندان را باز كرد. تیمور در حالی كه ساك كوچكی در دستش بود از آن جا خارج شد.

نگهبان به شوخی به او گفت: «الهی بری دیگه برنگردی.»

تیمور در حالی كه بشكن می‌زد گفت: «ایشاالله، ایشاالله.» و هر دو با صدای بلند خندیدن.

تیمور با خوشحالی گفت: «الهی شكر، آزاد شدم. انگار دنیا را به او داده بودند.»

مثل پرنده‌ای كه از قفس آزاد شده از خوشحالی شروع به دویدن كرد و دو سه بار بالا و پایین پرید و هر بار بلند فریاد می‌زد آزاد شدم. آزاد شدم.

بعد در حالی كه نفس نفس می‌زد به راه خود ادامه داد. آسمان ابری بود و باد ملایمی می‌وزید. انگار می‌خواست باران ببارد. تیمور چقدر روزهای بارانی را دوست می‌داشت.

زندان قزل‌حصار خارج از شهر بود. كنار زندان كانال آبی بود كه بوی بد و لجن از آن به مشام می‌رسید. اطراف كانال نیزار و روی آب آن كه تیره و لجنی بود پلاستیك و آشغال‌های زیادی بود.

محوطه اطراف زندان بیابان و خاكی و علف‌های هرز و علف‌های وحشی و تیغ‌های زیادی در آن حوالی به چشم می‌خورد.

مرتبط با این خبر

  • معرفی كتاب حوض خون

  • معرفی كتاب «پشت صحنه سیاسی جنگ 33 روزه»

  • معرفی كتاب كتاب خاتون و قوماندان

  • معرفی كتاب فاتح قدس

  • عقل سرخ

  • داغ دلربا: روایتی از تشییع پیكر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران

  • «خط مقدم» با روایتی متفاوت از پدر موشكی ایران

  • معرفی كتاب «بادیگارد»

  • معرفی كتاب «در مكتب مصطفی»

  • معرفی كتاب «آواز بلند»