صدای جمهوری اسلامی ایران

كتاب «اردوگاه اطفال» در ادامه كتاب آن بیست و سه نفر به رشته تحریر درآمده است. احمد یوسف زاده در این اثر به تقابل اسرای جوان با اسرای جاسوس و خائنی كه به دلایل مختلف با رژیم بعث همكاری می‌كردند، پرداخته‌ است.

درباره كتاب اردوگاه اطفال:

این اثر روایت دو سال خاطره از اتفاقات تلخ و شیرین و حماسه‌های باورناپذیر است كه آفرینندگان آن نه ارتشی‌های سرد و گرم چشیده بودند و نه پاسدارهای جان بر كف، بلكه اسیران نوخاسته‌ای بودند كه حزب بعث از اردوگاه‌های اسرا انتخاب و به آن بیست و سه نفر ملحق كرد تا برنامه تبلیغ علیه ایران را با حربه "كودكان جنگ" ادامه بدهد.





در بخشی از كتاب اردوگاه اطفال می‌خوانید:

آفتاب در غروبگاه بود كه امیر را آوردند؛ برهنه‌ پا. در راه رفتنش رنجی دیده می‌شد از دور، اما نه كه شكسته باشدش. یك‌ طرفش جواد، یك‌ طرفش گروهبان علی، و در دستشان دسته‌ كلنگی و تازیانه‌ای از كابل، و امیر روی ریگ‌های تیز و برنده راه می‌آمد، با پاهایی خونچكان و دم فرو بسته بود و نشكسته بود و عذابی در چهره‌اش پیدا و رنجی سنگین بر شانزده‌ سالگی‌اش. به طاقتی كه نداشت تن خسته و ضرب‌ دیده‌اش را جلو می‌كشید، در نیمه‌ راه ته‌ ماندۀ رمقش رفت، زانوهایش سست شد، نشست. جواد برگشت، دسته‌ كلنگش را بالا برد كه او را بزند یا بترساند. نوجوان بلا دیده حركتی كرد كه دل‌های ما را آتش زد. سوزاند. دستانش را از سر بی پناهی به حالتی غریب گرفت روی سرش. جواد دسته‌ كلنگ را آهسته پایین آورد. نزد. امیر بلند شد؛ به‌ سختی. پشت میله‌ها ایستاده بودیم به نظاره. از راهرو آسایشگاه ما عبورش دادند و دل‌های ما ریش می‌شد. بردند و با پاهای بریان‌ شده در اتاق كوچكی كه در انتهای راهرو بود زندانی‌اش كردند؛ تك و تنها. تمام شب صدای ناله‌های ضعیف امیر از آن زندان به گوش می‌رسید. مثل صدای راه گم‌كرده‌ای تشنه، از ژرفای چاهی عمیق، در برهوتی خشك!

مرتبط با این خبر

  • معرفی كتاب حوض خون

  • معرفی كتاب «پشت صحنه سیاسی جنگ 33 روزه»

  • معرفی كتاب كتاب خاتون و قوماندان

  • معرفی كتاب فاتح قدس

  • عقل سرخ

  • داغ دلربا: روایتی از تشییع پیكر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران

  • «خط مقدم» با روایتی متفاوت از پدر موشكی ایران

  • معرفی كتاب «بادیگارد»

  • معرفی كتاب «در مكتب مصطفی»

  • معرفی كتاب «آواز بلند»