كتاب «سرداران سوله» خاطرات پزشكان از هشت سال دفاع مقدس اثر فاطمه دهقان نیری در مجموعه كتابهای خاطرات مستند، قرار میگیرد.
درباره كتاب سرداران سوله:
در بخش اول این كتاب، دكتر ایرج محجوب، متخصص جراح عمومی، خاطرات خود را از دوران جنگ تحمیلی روایت میكند. او در زمان آغاز جنگ یكی از جراحان شاغل در بیمارستان شركت نفت آبادان بوده است. مقتضایات شغلی و محل سكونتشان كه در نزدیكی پالایشگاه و مخازن نفت بود، باعث میشود كه با شروع جنگ، به شكل خاصی درگیر مسائل حواشی و موجبی جنگ شود. خانوادهاش را همراه آشنایان به تهران میفرستد و خود به مداوای مجروحین در بیمارستان میپردازد.
در بخشی از كتاب سرداران سوله میخوانیم:
كمیتهی بیمارستان كه وابسته به كمیتهی اصلی آبادان بود از همان اوایل انقلاب از چهار، پنج نفر تشكیل شد. رئیس آن جوانی حدوداً سی و پنج ساله و مرد بسیار خوب و شریفی بود. چند پرسنل زیر دست داشت كه گویا جزء وازدههای كمیتهی اصلی بودند و آنها را به بیمارستان فرستاده بودند. كار آنها نظارت بر رعایت كردن مسائل اسلامی و حجاب خانمهای پرستار بود كه در زمان جنگ گاهی به صورت مزاحمت در میآمد. یعنی حتی در روزهای اولیهی جنگ هم با آن همه انبوه مجروحین، این افراد در بخشهای بیمارستان، تردد میكردند و به پرستاران راجع به جلو و عقب بودن مقنعه و یا این كه چرا شلوار جین پوشیدهاند، تذكر میدادند. در حالی كه همگی روپوش بلند به تن داشتند باز هم از آنها ایراد میگرفتند. نرسها هم برای هر كدام از آنها اسمی گذاشته بودند. یكی از آنها جوانی بود حدود بیست و یك ساله كه قیافهاش حالتی داشت كه گویا همیشه لبخندی روی صورتش است. شبیه به تابلوی لبخند ژكوند، اثر لئوناردو داوینچی به نام مونالیزا. نرسها نام او را مونا گذاشته بودند و به محض این كه او قصد بازدید از مقرشان را داشت خانمهای پرسنلی كه در نزدیكی محل آنها كار میكردند، تلفنی به بخشها خبر میدادند كه مونا دارد میآید، سر و وضع خود را مرتب كنید. یكی دیگر از آنها به قدری لاغر و نحیف بود كه بچهها اسم او را ماراسموسگی گذاشته بودند. موقعی كه او قصد سركشی به بخشها را داشت پرستاران به هم خبر میدادند كه ماراسموس وارد میشود...