كتاب «كلنا قاسم» خاطرات مردانی هست كه در سوگ شهیدی گریه میكنند كه برخی از آنها تاكنون او را از نزدیك ندیدهاند. مردی كه فرماندهی دلها را در دست داشت.
درباره كتاب كلنا قاسم:
حاجقاسم سلیمانی بهعنوان سیدالشهدای مقاومت، با وقف زندگی خود در مسیر مقاومت، ثمرات و دستاوردهای عظیمی را برای مردم ایران و منطقه به ارمغان آورد. این شهید عزیز پس از شهادت نیز با تشییعجنازۀ میلیونی خود در كشورهای ایران و عراق، پیام «مقاومت تا شهادت» را به گوش جهانیان رسانید. روایت خاطرات زندانیان بحرین از شنیدن خبر شهادت شهید سلیمانی و ابراز علاقۀ آنها به این شهید، بخشی از ثمرات و دستاوردهای این پیغام جهانی شهید سلیمانی هست كه نشانگر درستی و استواری مسیر او و همراهان شهیدش است.
در بخشی از كتاب كلنا قاسم می خوانیم:
ما در زندانی بودیم كه تلویزیون نداشت. نیمهشب برخی مشغول خواندن نماز شب بودند. ناگهان صدای قدمهای سریعی در راهرو آمد. صدا نزدیك و نزدیكتر شد. یكدفعه دریچه مخصوص دریافت غذا كه روی در زندان تعبیه شده كمی باز شد.
ما نمیتوانستیم تشخیص بدهیم چه كسی پشت در است. با حركتی سریع كاغذی را داخل انداخت. روی آن كاغذ خبر شهادت حاجقاسم سلیمانی و دوستش ابومهدی المهندس نوشته شده بود!
من اولین كسی بودم كه خبر را خواندم. شوكه شده بودم. نمیتوانستم خودم را كنترل كنم. نشستم چند آیه قران خواندم. خبر به نقل از كانال العربیه بود. نمیدانستم خبر را باور كنم یا نه؟!
نمیدانستم این هم یكی از حیلههای مدیر زندان و استكبار جهانی است یا واقعیت دارد. با وجود همه این شكها نگران بودم كه مبادا خبر درست باشد.
بعد از نماز صبح، موقع توزیع صبحانه، خر تأیید شد. بعد فهمیدیم كسی كه ورقه را داخل سلول انداخته، یكی از زندانیانی بوده كه تحت نظارت شدید امنیتی است: وقتی مأموران برای دادن صبحانه درها را بازكرده بودند، این جوان بهزور اتاقش بیرونآمده بود تا خبر شهادت حاجقاسم را به بقیه زندانیان برساند.