معرفی كتاب «یك بغض و هزاران مشت»:
این اثر كه در راستای جهاد تبیین از طریق تاریخ شفاهی نگاشته شده، حاصل ساعتها مصاحبه و كیلومترها سفر به شیراز تا تهران، اراك تا مشهد، تبریز تا نطنز، سمنان تا اهواز، یزد تا سبزوار و قم و...است كه توسط علیرضا اشرفی تدوین شده تا بخشهایی از زندگی شهید عزیز، سلیمانی آسمانی را بازگو كند.
اگر پیش از این به سراغ كتابهایی همچون «هیرمان»، «سردار گیلهمردان»، «شروهای برای حبیب»، «بر شانههای كارون»، «سردار سربدارها»، «حافظ دلها»، «یزله بر دجله»، «سلیمانیها» و «ابرقدرت خداست» از نشر راهیار رفتهاید، اینبار با خواندن اثر مقابل، مكتب سلیمانی و شهیدانه زیستن را از میان خاطرات مردم شهرهای مختلف سرزمینمان بیاموزیم.
در بخشی از این كتاب میخوانیم:
«مصطفی احمدی روشن 21 دی ماه 1390 به شهادت رسید. در مراسم وداع با پیكر شهید، 300 نفر از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف خواهان تغییر رشته خود به رشتههای هستهای شدند. اتفاق مباركی كه رهبر انقلاب در یكی از سخنرانیهای خود به آن اشاره نمودند. آیا تنها كنش مردمی متأثر از شهادت احمدی روشن و بقیه شهدای هستهای منحصر به این نامه عزیزان دانشگاه صنعتی شریف بود؟ پاسخ یقیناً منفی است. سوال اینجا است كه انقلاب اسلامی در این چهل سال حوادثی چون ترور شهید احمدی روشن و دیگر شهدای هستهای كم به خودش دیده است؟ در كدام یك از این حوادث و اتفاقات، كنشهای اجتماعی و فرهنگی مردم سوژه قرار گرفته است؟