كتاب «شاید پیش از اذان صبح» اثری در وصف سردار دل ها، حاج قاسم سلیمانی به قلم احمد یوسف زاده نویسنده «آن بیست و سه نفر» و «اردوگاه اطفال» و شامل خاطرات و دلنوشته هایی برای آن شهید عزیز است.
درباره كتاب «شاید پیش از اذان صبح »:
یوسف زاده در ابتدای كتاب با عرض ارادت به فرمانده اش در زمان دفاع مقدس این گونه نوشته است: «سال هایی كه می جنگید، دعای خیر و نگاه ترسانم دنبالش بود كه جانش از بلا دور باشد. خودش اما، نگاهش جایی دیگر بود و سرانجام خداوند او را كه می جنگید، بر ما كه نشسته بودیم با پاداش شهادت برتری داد.»
احمد یوسف زاده در كتاب شاید پیش از اذان صبح، با مخاطب قرار دادن حاج قاسم دل نوشته ها و خاطرات سالهای دور و نزدیك را با او مرور می كند. در این روایت ها مطالب خواندنی از شیوه سلوك و زندگی و فرماندهی شهید سلیمانی پیش روی مخاطب قرار می گیرد.
در بخشی از متن كتاب شاید پیش از اذان صبح می خوانیم:
حاجی جان، تابستان نود و شش را ایرانی ها هیچ وقت از یاد نمیبرند. چند داعشی به هر طریقی تا مركز تهران آمدند و مثل مارهای سمی از درهای مجلس شورای اسلامی خزیدند داخل. قاسم عزیز! من به خاطر هشت سال اسارتی كه در عراق بودم، كمی زبان عربی یاد گرفتهام. جمله آن مزدور داعشی وقتی خشابش را بر سر و روی كارمند بی گناه مجلس خالی میكرد یادم نمی رود. نعره می كشید و می گفت: «اتظنون اننا سنرحل؟» فكر میكنید ما میرویم؟ داشت می گفت فكر میكنید ما از پشت مرزهایتان میرویم؟ فكر میكنید دست از سرتان برمیداریم؟ حاجی! … حاجی! … داعش نقشهها كشیده بود برای ما، اما وقتی دید تو و سربازانت برای دفاع از ایران، خطوط جنگ را تا دمشق و لاذقیه و حمص و خان طومان و ادلب جلو بردید، امیدش برای به حركت درآوردن ستونی از تویوتاهای شاسی بلند با پرچم های سیاه و مردان ریشوی بیریشه در خیابانهای كرمانشاه و ایلام ناامید شد. … آن قدر ماندی در غربت كه كار داعش را یكسره كردید و آمدی توی تلویزیون و اعلام كردی كه «دو ماه دیگر داعش نیست». باورمان نمیشد، اما سر دو ماه خبر شكست كامل داعش را اعلام كردی.