كتاب «آرمان عزیز» روایتهایی مستند از زندگی شهید آرمان علیوردی است. او از جمله شهدای مظلوم بسیج بود كه در اغتشاشات سال 1401 با دست خالی در برابر عمال ظلم و استكبار ایستاده بود و توسط همین افراد به سختترین نحو به شهادت رسید.
درباره كتاب آرمان عزیز:
در آخرین لحظات زندگی كه توسط سنگ و چوب و آهن مجروح گردیده و تمام بدنش خون آلود بود حاضر نگشت در مقابل دشمن سر خم كند و به مقدسات توهین نماید. همین مساله باعث شد تا دشمنان دین و كشور با اسلحه سرد و دست خالی او را به شهادت برسانند. نگاهی به زندگی و سیره رفتاری این شهید جوان نشان میدهد او همواره در خط مقدم جهاد فرهنگی و علمی بوده و خاطرات دوستان و خانواده نشان می دهد او برای اینكه به شهادت برسد تلاشی مخلصانه و مداوم داشته است. او از جمله جوانانی بود كه در محیط مسجد و بسیج رشد پیدا كرده و خود در نوجوانی به یك جهادگر و مربی توانمند تبدیل شد. او از دانشگاه انصراف میدهد و راه خود را برای خودسازی و دیگرسازی در طلبگی مییابد. به همین خاطر وارد حوزه علمیه آیت الله مجتهدی در تهران میشود و خیلی زود در كنار تحصیل، فعالیتهای تبلیغی را آغاز میكند.
در ادامه برشی از این كتاب را میخوانید:
چشممان به جاده و اطرافش بود كه احساس كردیم به همان جایی رسیدهایم كه صندل آرمان افتاده پیاده شدیم. با كمی جست و جو توانستیم صندل را پیدا كنیم. خواستیم به محل قرار با دوستان برگردیم كه چشم آرمان به حمامی كه آنجا ساخته بودند افتاد. پیشنهاد داد یك حمام درست و حسابی برویم. میگفت دیگر حمامی به این خوبی نصیبمان نمیشود. حمام خوب و تمیزی بود و دوشهای زیاد با تجهیزات كامل داشت. یك بسته شامل شامپو صابون و حوله هم به زائران میدادند. رفتیم زیر دوش و حمام كردیم. آرمان زیر دوش مرتب داد میزد: «زوار محترم غسل زیارت حرم مطهر ابا عبد الله فراموش نشه » به او گفتم: «بابا همه فهمیدن چیه مرتب مثل پیام بازرگانی هی این جمله رو تكرار میكنی؟» گفت: «غسل زیارت ثواب داره و مستحبه اگه كسی یادش رفته باشه و با صدای من به یاد غسل بیفته و انجام بده من هم توی ثوابش شریكم این بده؟» از حمام خارج شدیم و پس از آن یك لیوان شربت آب لیموی تگری هم به ما دادند كه خیلی چسبید. به سمت محل قرار با دو هم سفرمان راه افتادیم وقتی رسیدیم آنها از دیركردن ما گله داشتند. ماجرا را برایشان تعریف كردیم.