درباره كتاب آخرین روز دنیا:
«آخرین روز دنیا»، مجموعه خاطراتی از آخرین روز زندگی شهیدان است كه توسط سرهنگ احمد حسینیا روایت شده است. این كتاب، خاطرات آخرین روز زندگی 33 شهید را روایت میكند. «شمع و شهادت»، «در محاصرهی دشمن»، «اولین دیدار، آخرین دیدار بود»، «آبی كه آتش شد»، «لباس نو»، «تا آخرین لحظه»، «گمنام»، «در میان شعلههای آتش»، «شرارههای آتش»، «مسلخ عشق»، «در عملیات خیبر» و «آخرین مقاومت»؛ عنوان برخی خاطرات این كتاب است.
مجموعه خاطراتی این كتاب به شرح زیر است:
در عملیات خیبر (راوی: سرهنگ خلبان رضا پیراننژاد): اوضاع جزیرهی مجنون اصلاً خوب نبود. بعثیها تمام پلها و مسیرهای خاكی رو شخم زده بودن. مسیر آبی هم زود جای بچهها رو لو میداد، هم خیلی از مهمات و ادوات زرهی رو نمیشد با قایق برد.
شرارههای آتش (راوی: سرهنگ عبدالرسول بنایی): اون شب برخلاف شبهای قبل، عراقیها تحرك زیادی داشتن. پشت هم منور میزدن. تازه وقتی منورها به آسمون میرفتن، میفهمیدیم هیبت كوهستان یعنی چی.
وصیتنامه (راوی: سرتیپ دوم زینالعابدین مرادی): فروردین 1359 بود. به همراه گردان 135 هوابرد كه من فرماندهیش رو به عهده داشتم، از شیراز به سمت كرمانشاه حركت كردیم.
در میان شعلههای آتش (راوی: سرهنگ حسین فرید علیپور): وقتی ارتفاعات بازی دراز به تصرف نیروهای ما درآمد، عراق تازه متوجه شد كه چه ارتفاعات مهمی رو از دست داده.
گمنام (راوی: سرهنگ خلبان غلامرضا تأییدیفر): عملیات خیبر بود. وظیفه داشتم با بالگرد به مناطقی برم كه هركدومش رو به اسم قایقی نامگذاری كرده بودن.
لباس نو (راوی: سروان داراب بهاری): همه دوست داشتن جزو خدمهی تانك او باشن. با اینكه فرماندهی تانك بود، اما هرموقع لازم بود جای راننده، جای توپچی، یا حتی جای فشنگدار هم مینشست. لطفی آروم و قرار نداشت.
شیرینی نامزدی (راوی: ستوان نصرالله دری): علی چندروزی بود كه به مرخصی رفته بود. ستوان دوم علی صمغآبادی، فرمانده گردان توپخانه لشكر 92 زرهی اهواز. علی موقع برگشتن با یه جعبه شیرینی آمد.
آمادهی رفتن (راوی: سرباز مهدی اكبری): پونزده فرودین 61، تقریباً تازه رفته بودم سربازی. هنوز نیومده، یه حملهی محدود به گشت ما واگذار شد.