كتاب «ایوب بلندی» درباره مردانی كه در سالهای جنگ، زخمی شدند. زخمها اما آنها را نبرد، زخمها ماند تا سالها بعد از جنگ و محملی شد برای نماندنشان. روایت زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشان روایت میكند.
درباره كتاب ایوب بلندی:
شهید ایوب بلندی متولد 29 آذر 1339 بود كه با شهلا غیاثوند در 28 آذر 1362 ازدواج كرد. همسر این جانباز شهید میگوید: «از همان روز اول میدانستم به كسی دل میبندم كه به چیز باارزشتری دل بسته است و اگر راهی پیدا كند كه به آن برسد، نباید مانعش بشوم.»
جانباز شهید «ایوب بلندی» عصاره غم و درد بود؛ سر، فك، چشم، صورت، گردن، قلب، ریه، كمر، دست، كتف، در تمام پیكرش تركش وجود داشت. بعد از اینكه انگشتان دستش قطع شد، عضلات پشتش را به دستش پیوند زدند و هیچ نگفت. او حتی از زمان طاغوت هم جراحتی در بدنش داشت؛ ساواك او را از بام «مسجد جامع تبریز» به پایین انداخته بود، به طوریكه تا مدتها دچار ناراحتی پا بود؛ اما باز هم صبورانه درد را تحمل میكرد. ایوب با 70 درصد جانبازی هیچگاه از پای ننشست و تا پایان عمر به مردم ایران اسلامی خدمت كرد…
جانباز شهید «ایوب بلندی» از جمله مردانی است كه همیشه درد و رنج را همراه خود میدید. اما قبل از آن با «استقامت» و «صبر» دست دوستی داده بود. حتی این دو را به همسرش «شهلا غیاثوند» معرفی كرده بود. «محمدحسین»، «محمدحسن» و «هدی» به عنوان فرزندان ایوب هم آن ها را میشناختند. خانواده شهید بلندی مانند ما نیستند كه وقتی برای چند روز مشكلات مهمان سفرههای زندگیمان شوند برای آنها جایی باز نكنیم. وقتی دردها یكی دو تا نباشد و درمانی هم برایشان پیدا نشود، وقتی جسم، دیگر توان این همه درد را نداشته باشد، روح بلند و صبر ایوب میطلبد كه هنوز زنده باشی و به دردهایت لبخند بزنی