در كتاب «به شرط عاشقی» داستان زندگی و رشادت و شهادت شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری را به روایت همسرش میخوانید.
درباره كتاب به شرط عاشقی:
در كتاب به شرط عاشقی، رضیه غبیشی همسر شهید سیاح طاهری با كمك برادر بزرگوار شهید، ساسان (علی) سیاحطاهری، همرزمانش، رضا صریحی، كاظم فرامرزی، مكی یازع، كاظم برندك، مهرزاد ارشدی و در نهایت محمدحسین فرزند ارشد شهید خاطرات و روایات مربوط به زندگی او را جمعآوری و تدوین كردهاند. در انتهای كتاب هم تصاویری از مراحل مختلف زندگی شهید بزرگوار قرار داده شده است.
بخشی از كتاب به شرط عاشقی:
روز بعد از رفتنش، برای دیدن بابام به شیراز رفتم. زندگی در جریان بود، اما من خوب نبودم. نمیتوانستم خوب باشم. دوشنبه شب خانهٔ بابام تماس گرفت و من با شنیدن صدایش آرامش گرفتم. رفتم تو حیاط تا صدایش را واضحتر بشنوم. گفت: «سلام خوبی، بابات اینا حالشون خوبه، خودت چطوری، راحت رسیدی؟ من ساعت دو دیشب رسیدم.» به صورت رمزی پرسیدم: «همون جای قبلی هستی؟» گفت: «آره.» با خودم گفتم: ای وای این بارم رفته حلب، همون جایی كه تركش خمپاره تو سرش خورده بود.
- فعلاً اینجام تا ببینم چی میشه، حلالم كن.
- حلال زنده و سلامتی.
- كاری نداری؟
- نه قربانت، مواظب خودت باش، خداحافظ.
یكباره دلم گرفت و بهشدت دلتنگش شدم. نفسی عمیق كشیدم. هوای سرد و درختهای خرمالوی توی حیاط بیبرگ و ساكت چون من سكوت كرده بودند. به آسمان سیاه شب نگاه كردم. انگار همهچیز مرا زیر نظر داشت: ستارهها، آسمان و حتی درختهای خرمالوی منزل بابا.