صدای جمهوری اسلامی ایران

(خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی)

شهدا را همیشه كلیشه‌ای معرفی كرده‌اند و هروقت حرف از خاطرات زندگی آن‌ها می‌شود توقع می‌رود یك موجود خیالی، دست‌نیافتنی و ازآسمان‌آمده معرفی شود كه انگار هیچ‌وقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از شهید یك شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالی‌كه چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدم‌های شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی كاملا معمولی به سر می‌بردند، شاید خیلی‌هایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین كوچه‌وبازار زندگی می‌كردند، آرزوهایی داشته‌و اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبوده‌اند. در كتاب «پاییز آمد» به زندگی خصوصی خانم موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آن‌ها پرداخته می‌شود، اتفاقی كه در كتاب‌های مشابه كمتر رخ می‌دهد.

◉ قسمت هایی از كتاب پاییز آمد
گزیده كتاب پاییز آمد: سی و پنج سال میگذرد؛ اما هنوز پاییز كه می آید نمیدانم از آتش مهری كه بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگهای زیبا و رنگارنگ می نگرم؛ با من سخن میگویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست… آری… پاییز برای من بغضی تمام نشدنی دارد. تب و لرزی است كه حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را می ریزد و مرا بر سر دوست داشتنی ترین دوراهی ماندن و رفتن رها میكند. اصلا پاییز هار من است، وقتی شكوفه میزند زخم های دلم در خزان فصل ها… او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن كار پاییز است.

مرتبط با این خبر

  • معرفی كتاب حوض خون

  • معرفی كتاب «پشت صحنه سیاسی جنگ 33 روزه»

  • معرفی كتاب كتاب خاتون و قوماندان

  • معرفی كتاب فاتح قدس

  • عقل سرخ

  • داغ دلربا: روایتی از تشییع پیكر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران

  • «خط مقدم» با روایتی متفاوت از پدر موشكی ایران

  • معرفی كتاب «بادیگارد»

  • معرفی كتاب «در مكتب مصطفی»

  • معرفی كتاب «آواز بلند»