صدای جمهوری اسلامی ایران

«سفر به گرای 270 درجه» مهمترین اثر احمد دهقان( - 1345)، نویسنده دفاع مقدس است. این كتاب به چند زبان زنده جهان ترجمه شده است و اثر داستانی مهمی در این حوزه به شمار می‌رود.

در بخشی از رمان می‌خوانیم:

«برمی‌خیزم و پشت سر حاج‌نصرت به راه می‌افتیم. رد شنی تانك‌ها رو زمین كشیده شده و گویی هزاران كرم خاكی با بدن‌های بندبند رو زمین پخش شده‌اند. علی می‌زند به شانه‌ام و با دست زمین را نشانم می‌دهد. سرم را تكان می‌دهم. نمی‌خواهم حرفی بزنم. می‌دانم اگر كلامی از دهانم خارج شود، درددل علی شروع می‌شود. تقی سرش را می‌آورد در گوشم و می‌پرسد: تانك‌هاشون تا این جا اومده بودن!؟

با اشاره سر جوابش را می‌دهم. رد شنی تانك‌ها چپ و راست همدیگر را قطع كرده‌اند. منوری در آن دورها روشن می‌شود. رو دو پا می‌نشینیم. آن‌قدر نزدیك نیست كه درازكش شویم. صدای شلیك چند تیر می‌آید. جلوتر، سایه‌هایی كه به كپه خاك می‌مانند، دیده می‌شود. علی می‌گوید: تانك‌ها رو باش!

منور خاموش می‌شود. پا می‌شویم و راه می‌افتیم. به دور و بر نگاه می‌اندازم. هیچ كدام از ستون‌هایی را كه به موازات ما به سمت دشمن می‌رفتند، نمی‌بینیم. احساس تنهایی می‌كنم.

به یكباره یكی از تانك‌های دشمن به سمت ما شلیك می‌كند. تیرهای رسام مانند دانه‌های تگرگ از بالای سرمان می‌گذرد و عقب ستون را درو می‌كند. می‌ریزیم رو زمین و آن را گاز می‌گیریم. بی‌حركت می‌مانم. قلبم تند می‌زند. آیا ستون را دیده‌اند؟ نوك انگشتانم یخ می‌زند. اگر ستونمان را دیده باشند، كارمان تمام است. نه راه پس داریم و نه راه پیش. زوركی آب دهانم را قورت می‌دهم. ترس برم می‌دارد كه نكند دشمن صدای آن را بشنود! علی از پشت، پوتینم را فشار می‌دهد. از انتهای ستون سروصدا می‌آید. تقی خودش را می‌كشد كنارم. نفسم تو سینه حبس می‌ماند. گردن می‌كشم تا ببینم ته ستون چه اتفاقی افتاده. چیزی نمی‌بینم. خدا خدا می‌كنم سر و صداشان بخوابد».

مرتبط با این خبر

  • معرفی كتاب «اعجاز ده سردار»

  • سلیمانی‌ها

  • سردار همیشه قهرمان

  • معرفی كتاب «قصه ننه علی»

  • معرفی كتاب «همسفر آسمان»

  • معرفی كتاب «مربع‌های قرمز»

  • معرفی كتاب «زمستان 62»

  • معرفی كتاب «آن بیست و سه نفر»

  • معرفی كتاب «مفقود سوم»

  • معرفی كتاب «ساجی»