مادر شهید مصطفی احمدی روشن گفت: وقتی مصطفی می خواست انتخاب رشته كند، به من گفت خواب دیده یك سید بزرگواری، پرچم سبزی به او داده و از او خواسته رشته ریاضی را انتخاب كند و با دقت این رشته را ادامه بدهد، چون او در این رشته آینده درخشانی دارد.
صدیقه سالاریان در گفتگو با برنامه «سلام سردار» رادیو مقاومت اظهار كرد: مصطفی فرزند دومم و تك پسر بود او بسیار آرام، باهوش مهربان و مسئولیت پذیر بود.
وی ادامه داد: مصطفی دوران دبیرستان خود را در مدرسه ابن سینا همدان گذراند، مدرسه ای كه بیشترین شهید را در بین دبیرستان های همدان را دارد. او آخرین شهید این دبیرستان بود كه در 21 دی ماه 1390 به شهادت رسید.
مادر شهید مصطفی احمدی روشن افزود: وقتی مصطفی میخواست انتخاب رشته كند به من گفت خواب دیده یك سید بزرگواری پرچم سبزی به او داده و از او خواسته رشته ریاضی را انتخاب كند و با دقت این رشته را ادامه بدهد، چون كه او در این رشته آینده درخشانی دارد.
سالاریان اضافه كرد: مصطفی در دوره دانشجویی در كنار درس، روی پروژه های مختلف كار میكردند، یكی از این پروژهها، پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جداسازی گازها بود كه این پروژه اكنون به نتیجه رسیده و یك كارخانه هم به همین عنوان تاسیس شده است.
وی بیان كرد: با اینكه مصطفی می توانست در جاهای بی خطرتری كار كند رفت و در سایت هسته ای نطنز مشغول به كار شد، چون می گفت مقام معظم رهبری روی این سایت نظر دارد و اگر بتوانیم در آنجا موفق شویم كشور ما از همه لحاظ ارجحیت پیدا می كنند و واقعا كشورهای غربی نمی تواند به ما زرو بگویید.
مادر شهید مصطفی احمدی روشن عنوان كرد: مصطفی در در غنی سازی سه ونیم درصد و مهار ویروس استاكس نت وغنی سازی بیست درصد دخالت مستقیم داشت.
سالاریان ادامه داد: مصطفی اعتقاد داشت مهندسی شیمی مادر همه مهندسی هاست و تمام چیزهای كه نیاز دارد در این دوره مهندسی خوانده است او هیچ وقت هم از تحقیق و مطالعه دست برنداشت یعنی چیزی را كه می رسیدند نمی تواند انجام بدهند می رفتند و دوباره روی آن تحقیق میكردند.
وی تصریح كرد: مصطفی حتی دوره دانشجویی روی سوخت موشك كار كرده بود تا بتواند از مواد قندی سوخت موشك بسازند و حتی راكتش را ساخت و در كویر قم آن را امتحان كرد.
مادر شهید مصطفی احمدی روشن در رابطه با شهادت آقا مصطفی گفت: آن دوره ای بود كه ترورهای مختلفی داشتیم؛ من و نگرانی ام را به مصطفی گفتم اما او طوری رفتار می كرد كه انگار قرار نیست اتفاقی بیافتد؛ اما واقعیت این نبود آن روزهای آخر انگار یكی داشت دنبالش میكرد؛ می خواست كارش را به پایان برساند، انگار زمان كم بود و او باید به سرعت كاری را به سرانجام می ساند.
سالاریان بیان كرد: مصطفی زمان زیادی نداشت كه به ما سر بزند او جمعه ها را طوری تقسیم میكرد كه هم به همسرش و فرزندش برسد و هم به ما. آن روز ساعت 11 صبح قرار بود مصطفی را ببینم اما خودش همیشه میگفت قبلش به من زنگ بزن كه جلسه تمام شده باشد تامعطل نشوید خیلی وقت شناس بود دوست نداشت كسی معطلش بماند یا او معطل كسی بماند.
وی افزود: آن روز همسرم آمدند دنبال من باهم بریم پیش مصطفی ولی وقتی نگاهش كردم دیدم همسرم رنگ به رویش نیست و هر چه حرف میزدم و می پرسیدم جواب به من نمیداد، تا به منزل رسیدیم میخواستم وسایلم را بردارم و به دیدن مصطفی بروم .
مادر شهید مصطفی احمدی روشن ادامه داد: وقتی در آسانسور را باز كردم خواهر وسطی مصطفی، زهرا جلو در آسانسور ایستاده بود، آنقدر گریه كرده بود كه چشمانش باز نمی شد، نمی دانست همسرم جرات نكرده موضوع را به من بگوید گفت «مامان نترسی یكی هم اسم داداش جلو دانشگاه ترور شده ترور همشم موفقیت آمیز نبوده بردنش یه جای امن».
سالاریان اضافه كرد: نگاهش كردم گفتم فقط یك نفر فامیلش احمدی روشن است، خودت میدانی وقتی كنكور میدادی احمدی روشن فقط شماها بودید و ما كسی دیگه حتی عموهای پدرت هم احمدی روشن نیستند، بعد وارد خانه شدم مرتب به دوستان مصطفی زنگ میزدم همه رد تماس میدادند و دخترم هم گفت مامان مهندس هم زنگ زده بعد گوشی برداشتم به مهندس گفتم فقط یك كلمه بگوبچه من زنده است؟ مهندس انسان مومنی است، گفت «دعا میكنم كه زنده باشد» برای من همین كافی بود بفهم چه اتفاق افتاده است.
وی بیان كرد: از خانه ما تا خانه مصطفی همسرم گریه كرد، من خدا را قسم دادم اگر اتفاقی افتاده بچه ام را به من برگرداند، معجزه كند و بچه ام را به من برگرداند، ساعت نزدیك یازده بود كه من با مصطفی قرار داشتم و این اتفاق دقیقا ساعت 8:20 دقیقه رخ داده بود خیلی دیر بود برای اینكه معجزه بشود.
انتهای پیام/