مادر شهید «علی اصغر شیردل» گفت: در بسیج از او پرسیده بودند در آینده می خواهی چه كاره شوی؟ گفته بود «می خواهم شهید شوم»، همه به او خندیده بودند، اما او گفته بود «شماها می خواهید دكتر مهندس شوید ولی من میخواهم شهید شوم.»
مادر شهید علی اصغر شیردل در گفتگو با برنامه «مرد میدان» رادیو مقاومت اظهار كرد: علی اصغر در مسجد بزرگ شد، حتی بازی هایش در مسجد بود، شوخ طبع و خوش رو و نمازخوان بود.
وی بیان كرد: به قدری جوان سرزنده ای بود كه كمتر كسی فكر می كرد او به فكر شهادت است، درحالی كه وقتی 15 سال داشت و در بسیج از او پرسیده بودند می خواهی در آینده می خواهی چیكاره شوی؟ گفته بود «می خواهم شهید شوم»، همه به او خندیده بودند، اما او گفته بود «شماها می خواهید دكتر مهندس شوید ولی من میخواهم شهید شوم.»
مادر شهید علی اصغر شیردل بابیان اینكه علی اصغر تنها پسرم بعد از سه دختر بود افزود: وقتی 20 سالش بود رفت كرمانشاه برای تفحص، رفقایش تعریف می كردند كه وقتی استخوان یك شهید را تفحص و پیدا میكنند او خودش را روی استخوان های شهید می اندازد و از شهید می خواهد «مثل او شهید شود»، همین گونه هم شد، علی اصغر یكسال گمنام بود بعد هم كه آوردنش فقط چند استخوان بود.
شیردل افزود: علی اصغر 13 فرودین 94 رفت سوریه، قبل آن ده روز خانه ماند وقتی هم رفتیم بدرقه اش گفت می روم لبنان، تا من نگران نشوم، 30 اردیبهشت شب تولدش خبر شهادتش آوردند.
وی عنوان كرد: پسر من مرد میدان بود؛ یك ساعت قبل شهادتش زنگ زد؛ می خواست به تنها فرزندش امیر علی بگوییم كه پدرت یك قهرمان بود، ما نمی دانستیم كه او و دوستانش 15 روز در محاصره داعش بودند.
مادر شهید علی اصغر شیردل گفت: وقتی شهر توسط داعش محاصر می شود او آخرین نفر است كه از شهر خارج میشد، چون نمی خواست وسایل مخابراتی دست داعش بیفتد، همه را جمع می كند و آخرین نفر از شهربیرون می آید و داعش با زدن یك تیر به پهلویش او به شهاتش می رساند. در همان بلواری كه علی اصغر به شهادت می رساند داعش 450 نفر را سر بریدند.
انتهای پیام/