یكی از نوجوانان گروه «آن 23 نفر» گفت: ما كار بزرگی كردیم 23 نوجوان در مقابل صدام بعثی ایستادیم قصه ما 23 نفر مثل داستان های ایرانی است كه غیر از خدا هیچ كس نبود.
جواد خواجه جوی در گفتگو با برنامه «سلام سردار» رادیو مقاومت اظهار كرد: 15 ساله بودم كه در علمیات بیت المقدس اسیر شدم و قصه آن 23 نوجوان شكل گرفت.
وی ادامه داد: ما یك روح در 23 بدن بودیم، الان در سن پنجاه سالگی وقتی به آن دوران نگاه میكنم می بینیم ما كار بزرگی كردیم، 23 نوجوان در مقابل صدام بعثی ایستادیم، قصه ما 23 نفر مثل داستان های ایرانی است كه غیر از خدا هیچ كس نبود.
خواجه جوی گفت: ما نمی توانیم از خودمان بگوییم، كاش كس دیگری بود كه می توانست آن روزها را بیان كند، ما 23 نفر در زندان امنیتی استخبارات عراق نه تنها مقابل افسران صدام بلكه در مقابل خواسته صدام ایستادیم.
خواجه جوی بیان كرد: زندان استخبارات كه در وزرات دفاع عراق بود مثل فیلتر عمل می كرد، همه زندانیان اول به این زندان می آمدند تا مشخص شود اسیران سرباز، سپاهی یا ارتشی هستند. در واقعه اینجا جایی بود كه تخلیه اطلاعاتی می كردند، بعد از این زندان در اردوگاه ها تقسیم می شدند و جدا می كردند.
وی افزود: ما در یك سلول مثلثی بودیم كه می شد 30 نفر فقط در آن بشینند، به نظر من مامورانی كه آنجا بودند حالت نرمالی نداشتند، البته كه وقتی دائم درحال شكنجه انسان ها باشید از حالت انسانیت خارج می شوید.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در خصوص اولین نامه اش به خانواده اش گفت: صلیب سرخ به دیدن ما آمد و ما در اولین نامه خبر سلامتی خودمان را به خانواده دادیم و بعد از 8 سال و چهار ماه آزاد شدیم. اردوگاه ما به گونه ای بود كه ما آسمان را نمی توانستیم ببینم، هر روز ساعت چهار بعد از ظهر ما را به داخل اردوگاه می بردند. آن شبی كه قرار بود آزاد شویم در زندان را باز كردند و آن شب تا دیر وقت توانستیم آسمان را ببینم.
خواجوی گفت: من یك نوجوان ساده و معمولی بودم كه وقتی هنوز به جبهه نرفته بودم شب می ترسیدم تنهایی به دستشویی بروم و انقدر به مادرم وابسته بودم كه بعد از مدرسه باید حتما مادرم را می دیدم. اما در مقابل صدام ایستادگی كردم، ما دنبال خشونت نبودیم و نمی خواستیم بجنگیم، ما دفاع كردیم ما هنوز هم وزرات جنگ نداریم، بلكه دفاع داریم.
یكی از نوجوانان گروه «آن 23 نفر» بیان كرد: صدام وقت و انرژی ما و عراقی ها را گرفت، اگرجنگ نمی شد ما احمد كاظمی ها و سردار سلیمانی ها و دانشمندانی كه می توانستند رشد و پیشرفت كشور را سرعت بخشند را از دست نمی دادیم.
در ادامه این گفتگو احمد یوسف زاده، نویسنده كتاب آن 23 نفر اظهار كرد: ما 23 نفر بعد از آن هشت ماه، از هم جدا شدیم، ما هشت ماه در در زندان استخبارات بودیم، یك زندان مخوف و وحشتناكی بود كه در وزرات دفاع عراق قرار داشت. از این پادگاه بزرگ سهم ما یك سلول مثلث شكل بود كه فقط می توانسیم در آن بشینیم، پتوها پر از حشرات موزی! روزگار عجیبی بود و ما توانستیم حماسه ای خلق كنیم.
وی ادامه داد: اسارت لحظه های غریبی دارد، چون نمیدانیم كجا می رویم، چه زمانی بازجویی می شویم، چه می پرسند، چه باید بگوییم، به علاوه پر از فراق و دلهره است، آدم نمی داند چه اتفاقی برایش می افتد.
انتهای پیام/