شهید پورجعفری یكی از همرزمان سردار سلیمانی بود كه همراه حاج قاسم به دست آمریكاییان در فرودگاه بغداد به شهادت رسید. همسر این شهید بزرگوار دقایقی را مهمان رادیو مقاومت بود.
همسر سردار سرتیپ پاسدار حسین پورجعفری(جعفرینیا)، همرزم شهید سلیمانی در گفت و گو با برنامه «ملك سلیمانی» رادیو مقاومت بیان كرد: همسرم بسیار فداكار بود، اهل مقام و پست نبود و خودش را یك بسیجی ساده می دانست.
وی یادآور شد: ما زندگی ساده ای داشتیم، اما همه اطرافیان همسرم فكر می كردند ما زندگی خیلی سطح بالایی داریم.
همسر شهید پورجعفری ادامه داد: همسرم هیچ وقت خودش را بالاتر از دیگران نمی دید، به فرزندانم می گفت «دو ركعت نماز در جوانی بخوانید بسیار بهتر از این است كه در سن بالاتر نماز بخوانید».
وی تاكید كرد: شهید پورجعفری به والدینش و خانواده من بسیار احترام می گذاشت، من 12 سال با مادر همسرم زندگی كردم، در سال 62 مادر همسرم از دنیا رفت.
همسر شهید پورجعفری درباره فاصله 20 روزه جدایی همسرش با شهید سلیمانی در سپاه قدس، تصریح كرد: همسرم 20 روز از سپاه قدس خارج شد و در این مدت در كنار شهید سلیمانی نبود، وقتی شهید سلیمانی برای همسرم نامه نوشت، شهید پورجعفری نزد شهید سلیمانی برگشت.
وی گفت: آخرین بار قرار بود شهید پورجعفری صبح زود اعزام شود، اما جلسه ای پیش آمد و به جلسه رفت، ظهر وقتی به منزل بازگشت، نهار را باهم خوردیم، از زیر قرآن كه رد شد نوع نگاه و حركاتش فرق داشت، وقتی اعزام شد به شهادت رسید و این آخرین بار بود كه ایشان را می دیدم.
**نامه جانكاه حاجقاسم خطاب به یارهمیشگی خود شهید پورجعفری: قول میدهم كه اگر رفتم و آبرو داشتم،بدون تو وارد بهشت نشوم
سردار سرتیپ پاسدار حسین پورجعفری(جعفرینیا) در گلباف كرمان به دنیا آمد و در فرودگاه بغداد همراه با سردار سلیمانی به دست آمریكا به شهادت رسید. متن نامه شهید سلیمانی به سردار پورجعفری در ادامه می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال كه نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت كردم. همه تعجب كردند، در هواپیما، ماشین و . . بارها نگاه كردم،جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی كه حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می كردی، بلكه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . بیش از احساس یك فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت كردی كه تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز!خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی كنم و آرامش داشته باشم، یك صف طولانی از دوستان شهیدم كه همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.
حسین! بارها كه با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می كردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نكردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، كه خدا می داند با هریك از آنها كه از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم كه تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو كه می رفتم نگران پشت سرم بودم كه نكند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم كه از من جدا شدی،حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی كه خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان!شهادت می دهم كه سی سال با اخلاص و پاكی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام كردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و كتمان سر.
حسین!پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با بركت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه كه بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط كنی.
حسینی كه برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و كسی باور نمی كرد همراهم نباشی.
حسین عزیز!فقط قیامت است كه حقیقت ارزش اعمال معلوم میشود و چه زیباست آنوقتی كه همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی كرد، كآنوقت كه خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند،خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم كه اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.
حسین عزیزم!سعی كن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ كنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد كه را بگویم و چند نفر را بجویم؟چرا كه فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است.
حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراكنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت كه می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است كه امكان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
حسین عزیز!اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه كند.
برادر خوبم!اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی كه خنكای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.
دردی كه گرمای وجودت در سرمای جانكاه باشد،عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی كه دوای دردند و چه بسیار بلاهایی كه در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
حسین!می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناكم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی كند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن،نه ترس از از مقام و مكان. تو می دانی!چون پاره ای از وجودم بودی،ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم كن و در دعایت رهایم نكن.
انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی
10 / 8 /1395 سفر حلب
پایان پیام/