سردار آسمانی! این روزها غزه تو را میخواند. آن زمان كه كودك فلسطینی با صدای بمب از رویای كودكانه میپرد و چون بید به خود میلرزد تو را میخواهد كه او را آرام كنی و تَطمَئِنُّ القُلُوب دنیا باشی.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادیو مقاومت و به نقل از خبرگزاری فارس؛ این روزها قصهی فلسطین، قصهی درد و رنج است، قصهی پدری كه تمام تكههای پیكر فرزند خود را در كیسهای ریخته و برای آن لالایی میخواند، یا قصهی كودكی كه گم شده و در میان خرابهها بهدنبال خانواده زیر آوار مانده خود میگردد تا شاید نشانهای پیدا كند. نمیدانم چه بگویم، چه بنویسم از این همه درد و رنج، اصلا مگر میتوان از دختركی كه در كنار پیكر بیجان مادر، یااُماه یااُماه میكند و اشك و غم امانش را بریده است، سخن نگفت.
سردار! خوب میدانم كه از آسمان هوایمان را داری. اما فلسطین در این بحبوحهی جنگ تنهاتر از هر زمانی است، انگار كربلاست و عاشورای دیگری رقم میخورد، گویی كه حرملهها دوباره سر از گور بیرون آوردهاند و زنده شدهاند تا گلوی كودك 7 روزه فلسطینی را از كیلومترها آن طرفتر نشانه روند و مادرانی چون رباب را به سوگ فرزندان خود بنشانند.
بای ذنب قتلت؟
به كدامین گناه كشته شدهاند، فقط به جرم دفاع از وطن و زندگی در سرزمین آبا و اجدادی خویش. اما در این میدان اسرائیل همان خوی وحشیگری شمر، عمر سعد و معاویه را دارد و آب را بر اهل حرم میبندد. این بار با بستن مرزها و نمیگذارد قطرهای آب به كودكان غرق در خون و ماتم فلسطینی برسد، هر گوشهای از غزه را نگاه میكنی، انگار كربلا را پیش چشمان خود میبینی.
كجاست عمو قاسم تا برای اهل حرم آب بیاورد.
حاج قاسم كجایی كه این بار نهتنها كودكان حرم تو را میخوانند، بلكه تمام جهان یك صدا تو را فریاد میزند تا دوباره با چشمان پرصلابت خود كه هیمنه دشمن را در هم میشكند، وعدهی نابودی چند ماهه اسرائیل بدهی و دلمان قرص و محكم شود، كه عمو هست و برای بچهها آب خواهد آورد.
عمو قاسم! شنیدهام كه هوای فرزندان شهدا را خیلی خوب داشتی و برایشان نامه مینوشتی، هدیه میفرستادی و حتی عكس یادگاری با آنان میگرفتی، عموجان اكنون كه فرزندان شهدای غزه غریبانه در سوگ عزیزان خود نشستهاند و مظلومانه در میان آواری از ظلم و ستم صهیون غریبانه اشك میریزند، كجایی كه تسلی دل آنان باشی و آرامشان كنی. حاجی! قصهی یتیم نوازیتان زبانزد همه است، شاید الان در بهشت یتیم نوازی میكنی و بر سر كودكان غزه دست پدری میكشی و این قصه ادامه دارد.
اما عمو به دادمان برس، به داد دلهای شكسته مردم غزه، به فریاد مادران و پدرانی كه از میان آوارها پیكرهای غرق در خون فرزندان خود را به بیمارستان میرسانند، تا شاید جگرگوشههایشان زبان باز كند و آنان را دوباره صدا بزنند.
حاجی! حال و هوای فلسطین خوب نیست و قلب هر انسانی را به درد آورده و شاید در آن شب كه شمر زمانه بیمارستان المعمدانی را در دام موشكهای خود انداخت، تلخ تر از هر زمانی بود و قلب تمام آزادیخواهان جهان را به سوگ غزه نشاند. تاریخ هرگز این حادثه را از خاطر نخواهد برد. سردار چه بگویم از غصهی یتیمی، از درد بیمادری كه هر روز در غزه تكرار میشود. اما آن شب بمباران بیمارستان طور دیگری بود انگار خدا دستهای از فرشتهها را با هم برد تا در بهشت در آرامش با هم بازی كنند.
سردار! شما دعا كن كه همیشه محتاج دعای خیرت هستیم، دعا كن كه این شام غریبان غزه ، این تاریكی شب كه چراغی جز بمب و موشك ندارد هرچه زودتر تمام شود.
در این روزهای منتهی به چهارمین سالگرد عروج آسمانیات عجیب دلمان هوای بودنت را كرده و خودتان كه میدانید ما یك عمو بیشتر نداریم. لااقل این روزها هوای كودكان غزه را بیشتر داشته باشید. چراكه امروز فلسطین در میان دریای مواج بمب و موشك شما را صدا میزند. به امید آزادی فلسطین كه یقین داریم صبح نزدیك هست.